پارانوئیدهای سپید

سپیدی های روسیاه

پارانوئیدهای سپید

سپیدی های روسیاه

بابا وفادار.........

 

 

همینطور داشتم با نگاهم راه دستشو که به من نزدیک می شد دنبال می کردم. یه دفعه صدای برخوردش با صورتم تو گوشم پیچید. دستم بی اختیار به طرف بینی ام رفت و سعی کردم به خونی که دیده بودم فکر نکنم و حواسمو روی اتفاقی که افتاد جمع کنم. زمان متوقف شد و دوباره این صحنه تو ذهنم از اول تا آخر تکرار شد.بعد که آرومتر شدم به قبل از این حرکتش فکر کردم. راستی حرفم اینقد عصبانی اش کرده بود؟!!

من فقط گفته بودم: تو بی وفایی !

 همین !.... با این حرکت می خواست با وفایی شو ثابت کنه؟!!

 

*******************************

عیب نداره دختر.از این چیزا خیلی پیش میاد. مثلا چرا وقتی یکی ... داره دلشو می گیره؟ !!!