البته پیش خودمان بماند تنهایی حوصله ام سر می رود و دوباره به سرم می زند هی بخوانم وهی چرندیات ببافم(مثلا بنویسم).
بعد از التحریر:تقصیرنوشتن این نوشته از من نیست از همان رفیق شفیقی است که فکر می کند من مثلا خوب می نویسم!حالا چرا اینطور فکر می کند بروید از خودش بپرسید.
این را شما نخوانید(خطاب به همان رفیق...:عزیزم حال کردی از هندونه ها!؟)
گاهی وقتها زندگی به قدری تلخ میشه که با هیچ میزان شکری حتی یک ذره هم نمیشه شیرینش کرد ٬منهم تازگیها در چنین مواقعی سعی نمی کنم الکی شیرینش کنم یا اصلا تغییرش بدم فقط می خوام یک کم به مزه تلخش عادت کنم ٬بهرحال از بیمزگی بهتره٬ خیلی بهتر وفکر کنم پس از مدتی همین برای خودش دوست داشتنی می شه٬گرچه که تحملش سخته وگاهی خیلی سخت و البته همین باعث میشه که هیچوقت مزه شیرین را از یاد نبری.
**************************
گاهی وقتها خوبه که آدم یک لحظات و بازیهایی را از دوران کودکی دوباره به یاد بیاره و تجربه کنه
من امروز یکی از اونا رو زیر بارون پیدا کردم٬
تاب خوردن
اگرچه تاب خوردن واقعی را بعدها وقتی آدم بزرگتر شد می فهمه(مثل حالا!!!)ولی همین باعث میشه که هیچوقت مزه تاب بازی کودکی را از یاد نبره٬ ومن امروز یکی از اون لحظات کودکی را مزه مزه کردم.