پارانوئیدهای سپید

سپیدی های روسیاه

پارانوئیدهای سپید

سپیدی های روسیاه

             A pine... cyst incidently is noted

خدایتان را هم به ناسزا می گیرم. همان خدایی که پس از یک سال مرا در نقشی فرو برده که تا پیش از این مدام دشنامش می دادم و هنوز هم می دهم و می گویم مگر زندگی ام کجایش کج بود که چنان شد که اکنون چنین شود؟ دشنام می دهم این نقش را و لعنتش می فرستم و در همان حال دست می اندازم گردنش و می گویم: «من هستم که، بی خیال او!!» و نگاه می کنم به دیواری که روزی با سر به آن کوبیدم تا فراموش کنم درد دوری را که نمی دانم از کجا بر سرم آوار شد و اکنون خود همان  هستم که اگر تشویقش نکنم به جدایی، مانعش هم نمیتوانم بشوم. جایم را داده ام به خودش تا ببیند درد دوری چطور روی سر آدم خراب می شود و اگر خواست با سر به دیوار بکوبد.

- این منم، همانی که یک سال را به این فکر می کردم که جدایی کجای هزار توی زندگی است که ناگهان سر بر می آورد و آوار می شود روی هرچه که ساخته ای و نساخته ای. یعنی به همین راحتی؟ نه، باورم نمی شود...

- من نمی دانم چرا خدا فقط بزرگی اش برای ماست؟ فقط بزرگی اش حواله مان می شود تا فرو کنیم در همه جایمان و باز هم بگوییم «خدا بزرگه.. خدای فلانی هم بزرگه..» آخرینش را که شنیدم عق زدم از همه بزرگی خدا و هرچه از دهانم درآمد برایش تلاوت کردم. چند ماه پیش که کسی گفت خدای تو هم بزرگ است، کمی چشمانم خیس شد و بعد فکر کردم به بزرگی خدا که می تواند به همه جای آدم فرو نرود و بعضی وقتها به عنوان دکوراسیون اتاق از آن استفاده کرد و لذتش را برد. شاید لذتش همان فرو رفتن پی در پی باشد، نمی دانم.

-آره . این منم اونکه این حرفا رو می زنه....همونکه همیشه موقع شنیدن این قبیل حرفا از تو بهت می گفت ...هییسسسسسس...آرمین....

 تند رفتم.نه؟ همه چیز را خراب می کنم؟ همه آنچه را که رشته ام پنبه می کنم؟ راز مگوی افشا می کنم؟ هیچ پلی را سالم نگذاشته ام؟ کفر می گویم؟ کافر شده ام؟ کافر شده ام،آ اما تو هم اگر امروز جای من بودی احتمالا خودت را از درخت های اطرافت آویزان می کردی...آخه خیلی ازش شاکی ام. راستی من این کار را نکردم، اما تو قضاوت کن....یک سال تحمل زخم چراهای دوری حالا که بعد کلی سگ دو زدن باز به دستت آوردم ....کاری هم ندارم که کنارم نیستی و هر روز به خودم دلخوشی می دم که فاصله های نزدیکی خفقان آورترین فاصله هاست و شکر که من و تو با هزار کیلومتر دوری از هم جدا نمیشیم....اما تو اوج این حس رضایت از رابطه ام که تنها دلخوشی زندگی گند و مزخرفمه بار می خواد مارو از هم بگیره....این بار خود منو نشونه رفته......بابا من اگه نخوام از تو دور باشم کیو باید ببینم؟

البته همه اینا در حد احتماله اما هر احتمالی هر چند ضعیف احتمال به وقوع پیوستنش هست....در اونصورت من می دونم و ...

آدرس خدا رو بهم بدید با یه بیل....لازم دارم.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد