پارانوئیدهای سپید

سپیدی های روسیاه

پارانوئیدهای سپید

سپیدی های روسیاه

خاطره

 

 یه اهنگی داره تکرار می شه این بار دوازدهمین باره که دارم گوش میدم.......هیچ خاطره ای از اهنگ ندارم دارم گوش می دم تا خاطره بشه تا یادم بمونه این لحظه رو.......

نمی دونم تو این لحظه چی دارم چه چیز جدیدی دارم ...فقط می دونم هنوز هستم....

این لحظه رو به خاطر می سپارم نمی دانم چرا.........

"کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد"

این خانه تاریک است...........خیلی تاریک است.......

اهنگ سیزدهمین بار خود را اغاز می کند و من توی صندلی جلوی این مانیتور لعنتی که گاهی تمام زندگی ام است فرو میروم و فکر نمیکنم........چه دروغ سختی....  

و انتهای زمان است و انتهای زمین آهنگ لعنتی برای چهردهمین بار تکرار کرد ترانه ی لعنتی خود را و من در نمی دانم کجای زمان باز ایستادم و قلم بر انگشتانم خشک شد و دستان کاغذی ام را رویا هایت مچاله کرد و من در هذیانی هزار ساله به خواب رفتم و عمق نفس هایم بوی تند سیگار می داد ......

ترانه ی لعنتی من خاطره شدی......

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد