پارانوئیدهای سپید

سپیدی های روسیاه

پارانوئیدهای سپید

سپیدی های روسیاه

با من بخوان از زندگی

زنی دردش گرفت و کودکی وارونه  بی هیچ اصراری برای آمدن ... اما چنان به پشتش کوبیدند که:

 

هان ! خفه!

 

آمدنت اجباریست.... !

.

.

.

 وقتی از مادرمتولد شدم صدایی در گوشم طنین انداخت که :

بعد از این با تو خواهم بود

از او پرسیدم :کیستی؟

گفت: غم

فکر کردم غم عروسکی خواهد بودکه من بعدها با او بازی خواهم کرد....

اما بعد فهمیدم که من عروسکی شدم در دستان غم....

.

.

.

۲۵ساله شدم و هنوز متحیر و معترض آمدن...

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد